تنهایــــــــــــــــــــی یعنی:
کنارم خالی از تو و پر از دیگران
و ذهنم پر از تو و خالی از دیگران...
دلم با هر تپش با هر شکستن تا نمی فهمه
که هر اندازه خوبه عشق همون اندازه بی رحمه
چه راه هایی که رفتم تا که بفهمم جز تو راهی نیست
خلاصم کن از عشقهایی که گاهی هست و گاهی نیست
بعضی وقتا شنیدن یه ” بگو ببینم چه مرگته ” از یه رفیق خیلی بیشتر از حرفای کلیشه ای “عزیزم چی شده” میچسبه
دلم برای تو که نه!...
ولی برای روزهای با هم بودنمان تنگ شده
برای تو که نه!
ولی برای "مواظب خودت باش" شنیدن تنگ شده
برای تو که نه!
ولی برای دلی که نگرانم میشد تنگ شده...
راستش!برای اینها که نه...
برای خودت...دلم خیلی تنگ شده
چیزی نیست
که مرا
سر شوق بیاورد
جز تو
که تو هم نیستی
تنها برای تو می نویسم برای تو که برق چشمانم را زنده می کنی
برای دستان تو که گرمای عشق را خجالت زده می کند
برای لبانت که جز ترنم محبت را نمی بوسند
برای تپش های قلبت که نبضم را به زدن وا می دارد
با توست که روز و شبم معنا دارد
تنها برای تو می نویسم
برای تو که...!!!!